دوست پزشکم تعريف می كرد كه :
حاج آقاى مُسنّى با خانوم جوانش كه زیبا رو هم بود آمدن مطب ، معاينه كردم ، ريه ی حاج آقا مشكل داشت حاج خانم مرتب مى گفت : حاج آقا بى زحمت به حرفهاى آقاى دكتر توجه كنين تا سالم بشين ، وقتى که داشتم براش نسخه مینوشتم ديدم حاج خانم از پشت سر حاج آقا واسه من بوس میفرسته ...😳😳
تازه دو تا انگشتشم میذاشت روی لباش طوریکه شوهره نفهمه هی ،میفرستاد .. منم كه خجالتی ...
نفهمیدم چطوری دوای حاجى رو نوشتم .
وقتى رفتن بيرون !!! حاج خانم برگشت اومد لب میزَم وایستاد ، فكر كردم ميخواد نخ بده يا قرارى بذاره ! كه با توپ و تَشر گفت: زورت میومد بِهِش بگی سیگار نکشه، صد دفعه اشاره كردم !
آخه چطوری حالیت کنم دیگه؟
تو چجورى درس خوندى !؟!؟!؟😅🥴
...